سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اشعار صلواتی

ارسال شده توسط آرمانگرا در 87/8/12 6:42 عصر

فرصت نوشتن مطالب تحلیلی ندارم ولی میتونم  چند تا شعر صلواتی که بزنم.

هر کی یاد گرفت هر جا تونست بگه تا تو ثوابش شریک باشم.

* نکته:هر کس برای بقیه ی 14 معصوم شعر صلواتی داره لطفا در نظرات بنویسه تا در پست بعدی برای چهارده معصوم یک سلسله ی صلواتی کامل داشته باشیم.

---------------------------------------------------------------------------

یارب از غیب به ما برگ و براتی بفرست

                           تلخی ذائقه را شهد و نباتی بفرست

تو هم ای بنده اگر شکر گذاری به خدای

                             بر خود و آل محمد صلواتی بفرست

-------------------------------------------------------------------------

از عرش صدای ربنا می آید

                            آوای خوش خدا خدا می آید

گفتست نبی خدا گناهش بخشد

                             هر کس که به فاطمه فرستد صلوات

------------------------------------------------------------------------

- بر خاتم انبیاء محمد(ص) صلوات

- بر علی(ع) یاور احمد(ص) صلوات

- بر فاطمه همنوای حیدر صلوات

- بر حسن سبط پیمبر صلوات

- بر حسین سید و سالار شهیدان صلوات

-------------------------------------------------------------------------

- هر که دارد به دلش آرزوی کرببلا

                                    بر دل سوخته ی حضرت زینب صلوات

-------------------------------------------------------------------------

- بر ساقی تشنه لب ابالفضل صلوات

- بر سجده ی سجاد محمد (ص)صلوات

-------------------------------------------------------------------------

-هر که دارد به دلش آرزوی قبر رضا

                                    بر غریب الغربا شاه خراسان صلوات

--------------------------------------------------------------------------

- بر ساحت نورانی مهدی صلوات

- بر ثانیه ی ظهور مهدی صلوات

--------------------------------------------------------------------------

صلوات توصیه شده از جانب شیخ طوسی(رحمه الله علیه):

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

و اهلک عدوهم من الجن و الانس من الاولین و الاخرین


و باز میهمان لاله ها شدیم

ارسال شده توسط آرمانگرا در 87/8/12 6:42 عصر

 

جمعه شب مجتمع برنامه ی شهادت امام صادق (ع) رو برگزار می کرد ...ولی دلم تو مسجد دانشگاه تهران بود محفل وداع با شهدا هم همون ساعت برنامه ی شب شهادت مجتمع بود ...

شنبه صبح ساعت 9 مراسم تشییع برقرار بود مثل همیشه مردم اومدن، جمعیت خوبی بود، خدا خیرشون بده

هرچند که بعضی اتفاقات افتاد که احساس غرور زیبایی داشتم...

احساس می کردم دلشون ...

خیلی شیرین بود ،...

شکر

3 تا تابوت ، 3 تا جوونمرد

یکی از میمک اومده بود( از ارتفاعات جبهه های غرب) 20 ساله بود

یکی از شرهانی (همون منطقه ی بکر و دست نخورده) اومده بود، 27 سالش بود

یکی هم از سومار اومده بود

خیلی با معرفت بودن، حال و هوایی داشت

مهمونای امام صادق (ع) هر 3 تاشون خوب به اباعبدالله اقتدا کرده بودن

می دونین چطور؟

هر 3 بی سر اومده بودن

حالا بچه های تربیت مدرس 3 تا شفیع قسمتشون شده

خدا کنه خوب مهمان داری کنن

هرچند به اراده خدا ، دنیا در دست اونهاست و ما مستاجریم...

آفرین به رئیس دانشگاه تربیت مدرس که مودبانه از آقا هم دعوت کرده بود و آقا هم از حرکتشون در مورد دفن شهدا تشکر کرده بودند

اندر تفکراتم اینها می چرخید:

واقعا هیچ چیز ارزش کندن از جنوب و شهدا رو نداره

خدایا کمک کن امسال هم جنوب و غرب قسمت بشه

البته با یه تفاوت از سال قبل

با معرفت باشه

لطفا


یافاطمه معصومه (س) قدومت گلباران

ارسال شده توسط آرمانگرا در 87/8/12 6:42 عصر

باز هم ازدفترچه ی شهید سعید مرادی

مطلبی با عنوان: قم، حرم مطهر

ای بانوی معصوم، خانم، انگار محبت مادر و خواهر و عمه و خاله در تو یک جا جمع است.تو به چشمان نگران مادرم شبیهی و به صدای گریه ی خواهرم و لبخند مهربان خاله و دست نوازش عمه.تو یک تنه مرا از این همه سیراب می کنی...

ای مادر و خواهر با هم، ای عمه و خاله در هم، سفیر شهادت من به نزد خدا شو. من می خواهم بر سر این سفره بنشینم. او دعای تو را می پذیرد. سلام برسان و بگو که دل سعید مرادی جز او را نمی خواهد...


رسول خدا (ص) هرگاه چیزی را فراموش می کرد

ارسال شده توسط آرمانگرا در 87/8/12 6:42 عصر

حضرت علی (ع)فرمودند:

رسول خدا (ص) هرگاه چیزی را فراموش می کرد پیشانی خود را در میان کف دستش می گذاشت و می گفت:

الّلهُمَّ لَکَ الحَمدُ،یا مُذَکِّرَ الشَّیءِ و فاعِلَهُ،ذَکِّرنی ما نَسیتُ

بارالها،سپاس و ستایش ویژه توست،

ای به یاد آورنده هر چیز و انجام دهنده آن،

آنچه را فراموشم شده به یادم آر.


بسم الله الرحمن الرحیم

ارسال شده توسط آرمانگرا در 87/8/12 6:19 عصر

 

متن ذیل، مطلب ابتدایی یا شاید بشه گفت دیباچه ی دفترچه خاطرات یه شهیده

شهید سعید مرادی

چون نکات کلیدی ای در مورد شروعم برای نگارش در این وبلاگ درونش دیدم، این مطلب زیبا رو به عنوان انگیزه وبلاگ نویسی خودم آوردم.

جهت توجه برای شما و هم تلنگر برای خودم.

 

من با نوشتن این دفترچه یا نوشتن خاطرات به آرزویی پاسخ می دهم که نویسندگی است حالا اگه نفس پروری است باشد البته نیست چون می گویند برای نویسنده شدن هم باید سختی کشید همانطور که باید برای کشتن نفس باید سختی کشید پس نوشتن هم مثل نفس کشی است بخصوص اگر حدیث نفس باشد شنیدم حدیث نفس نیز برای خودش یک جور تکنیک است نمی دانم این تکنیک چه فلسفه ای را با خود به همراه دارد اما من خودم نفسم را با این فلسفه حدیث می کنم که آن را به چنگ آورم یا در چنگ گیرم

- یعنی می توانم ؟

یاد محبی بخیر ،و درجاتش بالاتر. می گفت:(استعداد تکلیف می آورد تو باید بنویسی خدا این استعداد را در اختیارت گذاشته پس باید بنویسی، کدام آدم است که چشم داشته باشد و با آن نبیند؟ استعداد هم همین است باید به کارش گرفت ...)

از بعد از شنیدن این حرف نوشتن در من حتی در حد ثبت وقایع به احساسی خوش بدل شد گاهی دلم می خواهد به آن بنازم هر چند می دانم این تلنگر نفس است و چقدر ابلهانه!

من استدلال محبی را اینطور تکمیل می کنم که مگر چشمان قشنگ قشنگ تر می بیند؟مسلم است که نه او هم همانطور می بیند که چشمانی که قشنگ نیست وکدام چشمی قشنگ نیست؟وتازه مهم عمل دیدن است که از چشم سر می زند و همانطور که من به عنوان یک بنده می توانم بنویسم بنده ای دیگر می تواند نقاشی کند کاری را که من نمی توانم بکنم و دیگری می تواند خوب بخواند و شوربیافکندکاری که از من بر نمی آید پس ما مجموعه ی استعدادهاییم و همین است که ارزش دارد ما میتوانیم برای یکدیگر شان قائل شویم اما نمی توانیم به هم فخر بفروشیم چرا که اگر من بخواهم به استعدادی که دارم بنازم دیگری هم به استعدادی که خود دارد و من ندارم می نازد...

از کتاب نه آبی نه خاکی


<      1   2