• وبلاگ : آرمانگرا
  • يادداشت : از يا حسين گفتن تا با حسين بودن تفاوتها فراوان است.
  • نظرات : 1 خصوصي ، 83 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4   5    >>    >
     

    اينم كاغزشه داره قبل از پخش اعترافات ميخونه يه وق سوتي نده5891_1059497702448_1676082569_119594_5417884_n

    5860_1179535361959_1035403090_30551446_6093298_n بديخت رو نيگاه كنيد! داره با كاغز ميخونه

    5600_100413446639933_100000138331982_8611_4047480_n

    اينم عطريانفره !!! با زيركي داره علامت ويكتوري رو نشون ميده ما پيروزيم!!!!
    عكس كيفيت نداره فقط!
    مي بينيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

    دادگاه فرمايشي محكوم بايد گردد/ زنداني سياسي آزاد بايد گردد

    آن خس وخاشاک تويي
    پست ترازخاک تويي
    شور منم نور منم
    عاشق رنجور منم
    زور تويي کور تويي
    هاله ي بي نور تويي
    دلير بي باک منم
    مالک اين خاک منم
    سايه خفاش تويي
    مردک کلاش تويي
    قصه ي ضحاک تويي
    زنده به بيداد تويي
    خشم منم خروش البرز منم
    سبز منم زنده به سوگند منم
    دروغ اين خاک تويي
    قاتل و سفاک تويي
    جنبش دوران منم
    رفته به ميدان منم
    مفسد في الارض تويي
    غاصب بي مغز تويي
    حامي ايران منم
    خسته ي زندان منم
    هيتلر بد نام تويي
    کوره ي دوران تويي
    مظهر ملي منم
    در پي ليلي منم
    شبيه ضحاک تويي
    به دوش خود مار تويي
    آرش بي باک منم
    کمان به افلاک منم

    + لشكر17 
    من فقط تو همين يه مورد نظر آدامس رو قبول دارم.درسته دكتر كار درستي نكرد.اون كارش يه ..... بود...تو اين زمينه خيلي كله شق بازي درآورد.
    مرگ بر ديكتاتور چه شاه باشه چه دكتر
    + م.ش 

    آدامس ممنون كه اين عكسا رو گذاشتي .....

    + م.ش 

    مرگ بر ديكتاتور

    چه شاه باشه چه دكتر...

    + م.ش 

    يادتون يادتون چه جوري به شهيد بهشتيتهمت زدن كه پول خورده آخر همه رسوا شدن و معلوم شد اون بنده خدا كاري نكرده

    به خدا قدرت واسه ي آدم نمي مونه

    شرافت و انسانيت مي مونه

    ميرسه اون روزي كه تو كتابهاي تاريخ بنويسن بزرگترين ديكتاتور دكتر در جهان مردم ايران را به خون كشيد اما مردم در مقابلش ايستادن حق خون بردرانشان را گرقتن ......

    + م.ش 

    دلم به حال كسايي كه غافلا مي سوزه

    كسايي كه ندونسته ايران رو به آتيش كشوندن

    كسايي كه آتش جهنم رو به جون خريدن

    تو رو به دخدا يكم اين عكسا رو ببينيد و شرم كنيد

    به خداوندي خدا اينا خس و خاشاك نيستن

    اينا آدمن

    اينا ايراني ان

    اينا مسلمونن

    در روز 25 خرداد در درگيريهاي اصفهان “حسين اخترزند ” به طرز وحشيانه اي به شهادت رسيد. “حسين اخترزند ” فرزند مرحوم مرتضي ، 32 ساله (متولد 27 آذر ماه سال 1355) نان آور خانواده بود . وي در روز دوشنبه25 خرداد ماه بعد از کار به سمت دروازه شيراز حرکت مي کند .آنجا کانون در گيريها بوده و عده اي بسيجي و لباس شخصي به دنبال تعدادي از مردم مي گذارند. و حدود 15 نفر از مردم از درب پارکينگ مجتمع پزشکان (واقع در دروازه شيراز – بن بست هاله )وارد ساختمان مي شوند و هر کدام به طبقه و يا اتاقي پناه مي برند . اما متاسفانه حسين و يک نفر ديگر که هنوز نامش را نمي دانيم در پشت بام طبقه سوم به دست بسيجي ها مي افتند و مورد ضرب و شتم بسيار زيادي قرار مي گيرند و بسيجي هاي بيرحم آنها را از طبقه ي سوم به پايين پرتاب مي کنند .


    شخص ديگر که همراه حسين بوده به دست لباس شخصي ها مي افتد و طبق گفته هاي شاهدان ، پرچمي دور بدنش پيچيده و او را به مکان نا معلومي برده اند . اما بدن نيمه جان حسين را چند تن از مردم مي بينند و يک پزشک انسان دوست با بيمارستان شريعتي (واقع در 100متري محل وقوع ) تماس گرفته و اورژانس به محل حادثه آمده است . و عليرغم مداخله ي نيروهاي امنيتي که اجازه ي بردن حسين به بيمارستان را نمي داده اند ، مردم تجمع کرده و با آمبولانس او را به بيمارستان رسانده اند .اما متاسفانه در شامگاه در مقابل چشمان مادر و خواهر و برادرانش جان سپرد .البته به گفته ي يکي از پرستاران وضعيت حسين آنقدر وخيم بود که مرگ از زندگي برايش بسيار بهتر بود .زيرا که او قطع نخاع شده بود و هيچ جاي سالمي در بدنش نمانده بود .


    نيروهاي امنيتي به خانواده حسين تاکييد داشتند که او در اثر سهل انگاري روي ايرانيتهاي پوسيده ي پشت بام افتاده و کشته شده است . حتي يکي از فرماندهان سپاه چند روز پيش در يک سخنراني باکمال بي شرمي اعلام کرد که ما در اصفهان تنها يک کشته داشتيم آنهم به خاطر استعمال مواد مخدر ( شيشه ) بوده است !!!

    نيروهاي امنيتي فشارهاي زيادي را بر اين خانواده وارد داشتند و از همه نزديکان تعهد گرفتند که کشته شدن حسين را تصادف اعلام کنند تا جنازه وي را تحويل دهند . حتي در مراسم ختم 5 نفر مسلح ( 3 مرد و 2 زن ) را آوردند که مراقب اوضاع باشند . تمام مراحل کفن و دفن او را يکي از عوامل خودشان انجام داد و حتي زيارت عاشورا که موقع خاک سپاري خوانده شد را نيز يکي از همين افراد خواند . ضمن اينکه موقع حمل تابوت از گفتن “الله اکبر” جلوگيري کردند !!!
    آدرس منزل حسين : اصفهان . خيابان رباط دوم (شهيد رضي) . خيابان مخابرات . کوچه سلطاني . فرعي اول سمت راست . منزل اول سمت چپ (در سبز رنگ) . طبقه ي دوم .
    آدرس قبر : باغ رضوان . قطعه 17 . بلوک 1 .
    فرداي اون روز و روزهاي ديگه رو به بدنرين شکل که توضيحش زمان بسيار ميخواهد گذرونديم . به ما براي اينکه از گرسنگي نميريم هر روز که نميدانيم شب بود يا روز بود ! يک گوني ته مانده غذا که آن را با اشتياق ميخورديم به ما ميدانند . که داخلش تکه هاي نان . سبزي . برنج بود ميدادند . که شخصي بين ما بود بنام دکتر زارع که ميگفت يک پزشک است و مسئول تقسيم غذا بود . من ايشان و تعداد زيادي از هم بندانمان را که چند روز بود فقط صداي آنها را ميشندم از صدا ميشناختم تا اينکه بعد از چند روز صادق آمد و چند لامپ با خود آورد و ما را بعد از چند روز به محوطه کمپ برد . وااااااي برا ما يک حس آزادي بود . آسمان ابي و نور خورشيد براي ما تازگي داشت . ( در ضمن اين را بگم که بخاطر اين ما را به محوطه آوردند که کثافتها و مدفوع خود را از اتاق بيرون بريزيم ) معذرت ميخوام که اينطور مينويسم ولي تا چند وقت ديگه که بقيه هم از زندان آزاد بشن بخصوص کمپ کهريزک اونها بهتر واستون توضيح ميدن و مطمئن هستم اين کمپ در بعضي موارد دست گوانتانامو و ابوغريب را طي اين چند روز از پشت بسته . به هر حال به گفته نوچه هاي صادق ما جزو اولين کساني بوديم که بدون دادگاهي ! بامداد ديروز به خاطر شلوغي بيش از حد کمپ به بيرون انداختند . و ما را تهديد کردند که اگر جايي حرفي بزنيم ما را به قتل ميرسانند . من بلافاصله با خانواده ام نيمه شب ديشب با موبايل يک عابر تماس گرفتم و اونها به سراغم آمدند . طعم آزادي خيلي شيرين است . اما به ياد داشته باشيد که الان هزاران نفر تو اردوگاه کهريزک بدترين شرايط رو ميگذرونن .
    در ضمن اسامي چند نفر رو که تو اين مدت جان خودشون رو فقط تو کمپ ما از دست دادن و من حفظ کردم رو ميگم . در ضمن اگر اين حيوان صفتها اينها رو به بيمارستان ميبردند شايد الان زنده بودند
    حسن شاپوري ( دانشجو )
    زضا فتاحي ( دانشجو )
    ميلاد فاقد فاميلي ( اون پسره 26 . 17 ساله که توسط صادق شب اول به باد مشت و لگد گرفته شد و به کما رفت و اون رو با خودشون بردند . ولي دکتر هم بند ما و به قولي ارشد ما گفت اون از گوش و دهنش خون اومده و متاسفانه مرده )
    مرتضي سلحشور
    مراد آقاسي
    محسن انتظامي

    در ضمن اسامي تعداد زيادي از بازداشت شده ها رو تو کمپ خودمون دارم که اون رو هم تو اين وبلاگ تا چند روز آينده ميگم

    خدايا ما رو از شر اينا راحت کن
    باورم نميشه که 24 ساعت پيش کجا بودم

    خدايا عمه ايرانيها و آزاديخواهان رو هر چه سريعتر نجات بده

    در ضمن احتمال ميدم با تغييراتي که تو کمپ کهريزک پيش اومده اون بازداشتگاهي که رهبر فاسد قراره تعطيلش کنه همين کهريزکه . چون خيلي ها توش کشته شدند
    رضا ياوري ( نام مستعار من )
    6 مرداد ماه ساعت 1:10 دقيقه بامداد
    به اميد آزادي دربندان کهريزک

    اين خاطره رو بخوووونيدددددد!

    واي بر شما واييييييييييييييييييييييييييييييي

    خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

    .

    گوانتاناموي ايران کمپ کهريزک بگم ايراد داشت من رو ببخشيد چون خيلي عجله دارم و بايد زودتر برم . الان که دارم اين رو مينويسم ساعت 8 دقيقه بامداد 6 مرداد ماه هست . من بامداد امروز به همراه چند نفر به طرز معجزه آسايي از مرگ حتمي نجات يافتيم .
    و الان از بيمارستان رسيدم خونه و بلافاصله پاي سيستم اومدم و اين وبلاگ رو ايجاد کردم
    من 18 تير دستگير شدم . 21 سال سن دارم . الان که دارم اينو مينويسم باز باورم نميشه که آزاد شدم . تو تظاهرات 18 تير که با يکي از دوستام سوار موتور بوديم و دوستم داشت با موبايل فيلمبرداري ميکرد توسط چند لباس شخصي مورد ضرب و شتم قرار گرفتيم . يه زن اومد ما رو از زير دست اينا نجات بده که اون بيچاره هم کلي زدند . ما رو انداختند توي يه ميني بوسي که پر از آدم کتک خورده و شل و پل بود مثل خود ما . ميني بوس ما رو به يه کلانتري برد . انقدر کتک خورده بودم که نفهميدم کجا بود .. بعد ما رو اونجا کنار ديور چيدند و منو دوستم کنار هم وايساديم . بعد يه لباس شخصي قوي هيکلي اومد و يکي در ميون ميکشيد بيرون و با تک پا سوار ميني بوسمون کرد و اون لحظه ديگه از دوستم خبر نداشتم و ندارم ما رو به همراه ده ها نفر ديگه به اردوگاه کهريزک بردند .. باور نميکنيد حداقل اون اتاقي که ما رو بردند 200 نفر بودند . همه زخمي و باتوم خورده . صداي ناله همه جا رو فرا گرفته بود . با خودم گفتم اينا ميخوان چي به سرمون بيارن . شايد فردا بريم دادسرايي . زنداني . اونجا حداقل از اينجا بهتره . اصلا جا نبود که بشيني . تمام در و ديوار خون بود .
    به فکر دوستم بودم آخه اون از بچه هايي نبود که بتونه اين جور جاها رو تحمل کنه . تو اين اوضاع و احوال کساني که تو اتاق بودند شروع به گريه و زاري و ناله کردن و گفتن 1 نفر مرده . صدا از ته اتاق ميومد ولي شايد باورتون نشه همه به هم چسبيده بوديم و نميتونستيم تکون بخوريم . نگهباناي لباس شخصي اومدن تو و لامپارو شکوندن در تاريکي مطلق شروع کردن زدن . هر کي جلو دستشون بود ميزدن . نيم ساعت حسابي کتک زدن . چند نفر از شدت کتک خوردن به کما رفتن شايد هم مردن .
    بعدش چند تا چراغ قوه روشن کردن وانداختند تو صورت ما ها گفتند اگه صداتون دراد اين باتوم ها رو ميکنيم ….. باورم نميشد . فکر ميکردم دارم کابوس ميبينم
    صادق که انگار ارشدشون بود جنازه اون کسي رو که مرده بود رو برداشت و تکيه جنازه رو داد به ديور چراغ قوه رو انداخت رو صورتش گفت ما حکم کشتن شما رو داريم . پس شانس بياريد و مثل اين مادر … ( به مرده ) نميريد . هيچ صداتون رو در نمياريد . تا صبح اگه زنده مونديد مونديد . اگه نمرديد که …
    گفت شما محاربه هستيد . ميدونيد محاربه يعني چي . يه نفر از اون جلو که پسري بود حدود 16 . 17 سال سن داشت گردنش رو گرفت به اينا بگو محاربه يعني چي ! گفت نميدونم . گفت غلط کردي ندوني ! شروع کرد به زدنش گفت بگو . بگو بگو . اونقدر زدش که از حال رفت . ميگفت يعني شيطان . يعني خطا کار . انقدر زدش که چند نفر شديدا اعتراض کردن . که اونها هم در حد مرگ کتک خوردن .
    تو اون اتاق ما تا صبح حداقل 4 نفر کشته شدن
    صادق نعره کشي و گفت اينجا از توالت فرنگي و مسواک و اينا خبري نيست همينجا کاراتون رو ميکنيد !!! . شير فهم شديد ؟
    هيچ آدم سالمي بين ما نبود و همه خون يا رو صورتشون لخته زده بود مثل من . يا چشمشون باد کرده بود مثل من . يا مثل خيليا دست پاشون شکسته بود . به دليل تاريکي مطلق من خيليها را نتونستم ببينم
    وقتي که در رو باز ميکردند با ديدن نور چشممون شديدا احساس ناراحتي عجيبي ميکرد ..

    يچاره همه ي مردم ايران كه گيره كه ديكتلتوده غير ولايتي افتادن

    خود شما بگيد كسي كه دست اقا رو بوس نكنه ولي حرفاش رو گوش بده خوبه (موسوي) يا كسي كه دستش رو بوس كنه اما حرفاش رو گوش نده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    معلومه اولي

    موسوي بيايي نيايي هميشه eshghe مايي

       1   2   3   4   5    >>    >