.
گوانتاناموي ايران کمپ کهريزک بگم ايراد داشت من رو ببخشيد چون خيلي عجله دارم و بايد زودتر برم . الان که دارم اين رو مينويسم ساعت 8 دقيقه بامداد 6 مرداد ماه هست . من بامداد امروز به همراه چند نفر به طرز معجزه آسايي از مرگ حتمي نجات يافتيم .و الان از بيمارستان رسيدم خونه و بلافاصله پاي سيستم اومدم و اين وبلاگ رو ايجاد کردممن 18 تير دستگير شدم . 21 سال سن دارم . الان که دارم اينو مينويسم باز باورم نميشه که آزاد شدم . تو تظاهرات 18 تير که با يکي از دوستام سوار موتور بوديم و دوستم داشت با موبايل فيلمبرداري ميکرد توسط چند لباس شخصي مورد ضرب و شتم قرار گرفتيم . يه زن اومد ما رو از زير دست اينا نجات بده که اون بيچاره هم کلي زدند . ما رو انداختند توي يه ميني بوسي که پر از آدم کتک خورده و شل و پل بود مثل خود ما . ميني بوس ما رو به يه کلانتري برد . انقدر کتک خورده بودم که نفهميدم کجا بود .. بعد ما رو اونجا کنار ديور چيدند و منو دوستم کنار هم وايساديم . بعد يه لباس شخصي قوي هيکلي اومد و يکي در ميون ميکشيد بيرون و با تک پا سوار ميني بوسمون کرد و اون لحظه ديگه از دوستم خبر نداشتم و ندارم ما رو به همراه ده ها نفر ديگه به اردوگاه کهريزک بردند .. باور نميکنيد حداقل اون اتاقي که ما رو بردند 200 نفر بودند . همه زخمي و باتوم خورده . صداي ناله همه جا رو فرا گرفته بود . با خودم گفتم اينا ميخوان چي به سرمون بيارن . شايد فردا بريم دادسرايي . زنداني . اونجا حداقل از اينجا بهتره . اصلا جا نبود که بشيني . تمام در و ديوار خون بود .به فکر دوستم بودم آخه اون از بچه هايي نبود که بتونه اين جور جاها رو تحمل کنه . تو اين اوضاع و احوال کساني که تو اتاق بودند شروع به گريه و زاري و ناله کردن و گفتن 1 نفر مرده . صدا از ته اتاق ميومد ولي شايد باورتون نشه همه به هم چسبيده بوديم و نميتونستيم تکون بخوريم . نگهباناي لباس شخصي اومدن تو و لامپارو شکوندن در تاريکي مطلق شروع کردن زدن . هر کي جلو دستشون بود ميزدن . نيم ساعت حسابي کتک زدن . چند نفر از شدت کتک خوردن به کما رفتن شايد هم مردن .بعدش چند تا چراغ قوه روشن کردن وانداختند تو صورت ما ها گفتند اگه صداتون دراد اين باتوم ها رو ميکنيم ….. باورم نميشد . فکر ميکردم دارم کابوس ميبينمصادق که انگار ارشدشون بود جنازه اون کسي رو که مرده بود رو برداشت و تکيه جنازه رو داد به ديور چراغ قوه رو انداخت رو صورتش گفت ما حکم کشتن شما رو داريم . پس شانس بياريد و مثل اين مادر … ( به مرده ) نميريد . هيچ صداتون رو در نمياريد . تا صبح اگه زنده مونديد مونديد . اگه نمرديد که …گفت شما محاربه هستيد . ميدونيد محاربه يعني چي . يه نفر از اون جلو که پسري بود حدود 16 . 17 سال سن داشت گردنش رو گرفت به اينا بگو محاربه يعني چي ! گفت نميدونم . گفت غلط کردي ندوني ! شروع کرد به زدنش گفت بگو . بگو بگو . اونقدر زدش که از حال رفت . ميگفت يعني شيطان . يعني خطا کار . انقدر زدش که چند نفر شديدا اعتراض کردن . که اونها هم در حد مرگ کتک خوردن .تو اون اتاق ما تا صبح حداقل 4 نفر کشته شدنصادق نعره کشي و گفت اينجا از توالت فرنگي و مسواک و اينا خبري نيست همينجا کاراتون رو ميکنيد !!! . شير فهم شديد ؟هيچ آدم سالمي بين ما نبود و همه خون يا رو صورتشون لخته زده بود مثل من . يا چشمشون باد کرده بود مثل من . يا مثل خيليا دست پاشون شکسته بود . به دليل تاريکي مطلق من خيليها را نتونستم ببينموقتي که در رو باز ميکردند با ديدن نور چشممون شديدا احساس ناراحتي عجيبي ميکرد ..