سلام به دوستان آرمانگرا

یکی از دوستانمون یه وبلاگ با مطالب جالب و پر محتوایی زده به نام بوی بهار

من مطالب خوبش رو  تو آرمانگرا میذارم که ببینید، البته بهتر اینه که به وبلاگش سر بزنید .

اگه میخواین وبلاگش رو ببینین روی این آدرس کلیک کنید .http://booyebahar.blogfa.com/

خدا از من پرسید دوست داری باهام مصاحبه کنی ؟

پاسخ دادم اگه شما وقت داشته باشید!

خدا لبخندی زد و گفت : زمان من ابدیت است ، چه سوالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟

من سوال کردم چه چیزی در آدم ها بیشتر شما را متعجب کرده است؟

خدا جواب داد :

-این که از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زود تر بزرگ شوند و وقتی بزرگ می شوند  آرزو دارند که روزی بچه شوند.

-این که سلامتی خود را به خاطر پول از دست می دهند و سپسص پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند .

-این که با نگرانی به آینده ی خود فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند .

-این که به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند .

دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت .....

سپس من سوال کردم به عنوان پروردگار،دوست داری که بندگانت چه درس هایی در زندگی بیاموزند ؟

خدا پاسخ داد:

-این که یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند .

-اینکه یاد بگیرند خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند .

-این که بخشش را در تمرین بخشیدن یاد بگیرند .

-این که رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخم ها التیام یابند .

- یاد بگیرند فرد غنی کسی نیست که بیشترین چیزها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین هاست .

- این که یاد بگیرند کسانی هستند که آنهارا مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشن دهند .

- این که یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آنها را متفاوت ببینند .

- این که یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید نیز خود را ببخشند .

با افتادگی خطاب به خدا گفتم : از وقتی که به من دادید سپاسگذارم چیزی دیگر هست که دوست داشته باشید آنها بدانند ؟

خدا لبخندی زد و گفت :

فقط این که بدانند من اینجا هستم .... همیشه